ماجرای دکتر رفتن پسری
سلام پسر نازنینم دیروز عصر نوبت دکتر داشتی ، آجان اومد و همراه اون رفتیم . از خونه قول دادی که با دکتر همکاری کنی و من مثل همیشه کلیییییییییی روی حرفت حساب کردم . ساعت 4.5 رفتیم و بالاخره ساعت 6 نوبتمون شد اونجا یه دختر کوچولو هم بود که حسابی باهاش گرم گرفتی . خلاصه رفتیم داخل و دکتر گفت تو رو توی بغلم بنشونم و آماده بشی ، با لبخند به دکتر گفتی با چی میخواین جرم گوشم رو بگیرین و اون هم جواب داد با جاروبرقی ، شما زدی زیر خنده(هم برات جالب بود و هم ترسیده بودی) وقتی دکتر کارش رو شروع کرد اولش میخندیدی و میگفتی جالبه ولی کم کم آخ و اوخت در اومد و در نهایت منجر به جیغ و داد و فریاد و گریه و زاری و ضعف و .......